یه روز جمعه برفی و عاااالی پاییزی
دخترک عزیزم محدثه جونی در روز 19 آذر 95 جمعه صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم وای زمین سفیده سفیده و کلی برف آمده کلی خوشحال شدیم من و بابایی شما رو صدا کردیم که محدثه جونی بلند شو برف امده بریم برف بازی.اخه شب قبلش تصمیم گرفته بودیم که به پیست آبعلی بریم و اونجا شما برف بازی کنی و آدم برفی درست کنی.وقتی از خواب بیدار شدی کلی ذوق کردی و صبحونتوکه باباجونی رفته بود حلیم گرفته بود و نان تازه کامل خوردی تا حاضر شیم بریم برف بازی و به من گفتی که به نیکا جونی هم بگیم تا با ما بیاد برف بازی.خلاصه رفتیم ولی یکم برفا آب شده بود ولی اونقدری بود که یه آدم برفی کوچولو درست کردیم و کلی بازی کردین. بعداز اونجا به خونه ی مامانجون رفتیم ک...